آخر سال شده و خونه‌تی می‌کنم و عاشق این رسم شدم.
یاد گذشته‌ها می‌کنم و می‌دونم که همین الان و امروز و این نوروز، همون گذشته‌ایه که خواهرزاده‌ها و برادرزاده و پسرداییم بعدها یادش خواهند کرد و از صفا و صمیمیتش خواهند گفت. گویا اون چیزی که ما تو گذشته جا می‌ذاریم صفا و صمیمیت و خاطرات خوب و زمان‌های خوب و همدلی نیست، اون فقط یه نگاهه که تو چشم بچه‌ی پنج ساله هست و تو چشم آدم بیست و پنج ساله نیست.




کوچه کوچه کاکه‌گی بود، که دغل دغل دغل شد
خانه خانه عاشقی بود، که جدل جدل جدل شد
.
.
.

+ یا شاید کلا هیچ‌کاریش نمیشه کرد.

ل مثل؟

شاید مثلا باید چشم‌هامان را بشوییم

e مثل eeeeeeggggg!

سورفاکتانت، گردش خونِ باز، جسم گلژی و چند داستان دیگر

مثل یه دختر بد که معلوم نیست دیگه چی از دنیا می‌خواد

خودرای مثل خودنویس

آهای غمی که مثل یه بختک، رو سینه‌ی من شده‌ای آوار...

دغل ,جدل ,تو ,اون ,کوچه ,بود، ,پنج ساله ,صفا و ,تو چشم ,می‌کنم و ,بود، که

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

frektalesib فروشگاه بزرگ بازاریابی فایلستان fanooshonar دنیای فان دانلود کتاب الکترونیکی گروه خدمات پژوهشی اعتماد tasfieh ab دانلود سرا بهترین دوست